عنوانی که خوندین نه یه عنوان ژورنالیستیه و نه بزرگنمایی. از یه نگرانی میاد: هم به عنوان نویسنده و از اون مهمتر، خواننده.
وقتی یه مقاله به صفحه اول گوگل میرسه و رتبه میگیره، همه راضی به نظر میرسن. سئوکار پولش رو تمام و کمال میگیره، صاحب بیزنس هم از اینکه هزینش جواب داده خوشحاله، نویسنده هم که تکلیفش مشخصه؛ اصلا در قامتی نیستش که بخوان نتایج رو بهش نشون بدن. ولی میمونه خواننده!
آیا خواننده از نتیجه تمامی این تلاشها راضیه و با بهترین تجربه به چیزی که میخواسته رسیده؟
آیا ارزشش رو داره به قیمت به خطر انداختن تجربه کاربری، به رتبه اول برسیم؟ اصلا آیا با این روشها و گایدلاین های سئوکاراس که یه مقاله به رتبه اول میرسه؟
شاید متناسب با شرایط شغلیتون نتونید تغییری در رویه کاری ایجاد کنید و حتی اجازه نظر دادن داشته باشید. ولی حق این رو دارید که بدونید کار درست چیه!
چرا باید دنیای محتوا رو نجات بدیم؟
استراتژیها محتوایی که شامل گایدلاینهای محتوایی میشه معمولا توسط سئو کارها تنظیم میشه. میشه گفت قبل و بعد تولید یک مقاله با نظارت و کنترل اونا انجام میشه.
حالا خب مگه چه بدی داره؟ مشکل سئوکارها کجاس؟
معمولا با سه نوع سئوکار در دنیای محتوا طرفیم:
- بدون دانش تخصصی در زمینه سئو و محتوا
- آشنایی با سئو و بی خبر از دنیای محتوا
- آشنایی با محتوا و سئو
تکلیف گروه اول که مشخصه. احتمالا خیلی در بازار دووم نمیارن و دیر یا زود دستشون رو میشه. ( البته امیدوارم!)
گروه سوم هم که مثل طلای ناب میمونن و به نظر خیلی تعدادشون زیاد نیست.
اما گروه دوم. قسمت زیادی از بازار محتوایی توسط این سئوکارها اداره میشه. افرادی که رزومه درخشانی دارن، سابقه رسوندن کلمات کلیدی به صفحه اول رو داشتن ولی به قیمت ناراضی کردن نویسنده متعهد به متن و خواننده در جستجوی یادگیری.
اسم این گروه رو میذاریم سئوکارهای ماشینی. از مهمترین خصوصیات سئوکارهای ماشینی اینه که گوگل رو بیشتر از کاربراش دوست دارن. از بین کلماتی که میگن بیشترش به گوگل و الگوریتم هاش اختصاص داره. فکر میکنن روش رسیدن به رتبه اول رو از تجربیات گذشتشون فهمیدن و باید دقیقا همون مسیر رو با گایدلاین هاشون برن تا دوباره به موفقیت برسن.
سئوکارهای ماشینی معمولا خیلی سخت گیر نشون میدن، اگه لحظه ای از گایدلاین هاشون تخطی بشه حسابی به جوش میان. در بهترین حالت علاقه به خوندن مقالات سایت های دیگه در مورد سئو دارن. با اینکه خودشون سئوکارن ولی به خوندن محتوای همون چندتا رتبه اول بسنده میکنن.
براشون نوشتن کار ساده ای نیست و بیشتر کامنت هایی که میذارن مرتبط به مسائل گایدلاینیه. ولی این پایبندی شدید به گایدلاین و ماشینی بودن اونا باعث میشه که متنی که از زیر دستشون میگذره برای کاربر تجربه خوبی به همراه نداشته باشه.
چند مورد از این گایدلاین ها که به تجربه کاربری صدمه میزنه و تاثیر خاصی هم در سئو نداره ولی برای اونا وحی منزله!
1. چگالی کلمه کلیدی ( Keyword Density)
برای کسایی که نمیدونن چگالی کلمه کلیدی چیه:
منظور از چگالی کلمه کلیدی نسبت تکرار یک کلمه کلیدی در متنه که معمولا به صورت درصد نشون داده میشه. به عنوان مثال اگه در یک متن 1000 کلمه ای، کلمه کلیدی 10 بار تکرار شده باشد، چگالی کلمه کلیدی می شود: 1٪.
برای اینکه ببینیم چگالی کلمه کلیدی در رتبه گیری مقالات تاثیر داره یا نه، دو راه پیش رو داریم:
- مستندات گوگل در مورد چگالی کلمه کلیدی
- بررسی چگالی کلمات کلیدی در مقالات رتبه دار
حدود 10 تا 12 سال پیش، موتور جستجوی گوگل برای اینکه متن مرتبط به یک کلمه کلیدی سرچ شده را از غیر مرتبط تشخیص بده، راهی جز بررسی چگالی کلمات کلیدی نداشت. کرالر گوگل متن رو بررسی می کرد و از چگالی کلمه کلیدی استفاده می کرد تا مرتبط بودن متن رو تشخیص بده.
سئوکارها و نویسنده ها هم با تکرار کلمه کلیدی سعی در رساندن چنین پیامی به کرالر گوگل داشتن. اما از ۱۰ سال پیش تا امروز الگوریتم گوگل تغییر کرده.
چند ساله گوگل با استفاده از NLP میتونه مرتبط بودن متن رو بدون شمردن کلمات کلیدی تشخیص بده. اینکه متن به کلمه سرچ شده شده کاربر مرتبطه یا نه. واقعا هم خیلی مسخره به نظر می رسه گوگل رو با این همه پیشرفت هنوز مثل یه ماشین حساب در نظر بگیریم!
اینجا خیلی جاش نیست در مورد NLP صحبت کنیم و این بحث رو میذاریم واسه یه مقاله دیگه. منقضی شدن استفاده از تکنیک چگالی کلمه کلیدی، چیزی نیستش که با رمز گشایی فهمیده باشیم. وقتی مستندات آموزش سئوی گوگل رو در خود سایت گوگل میخونیم، متوجه میشیم که هیچ جایی در مورد چگالی یا میزان تکرار کلمه کلیدی صحبتی نکرده.
یعنی کلمه کلیدی اصلا مهم نیست و باید فراموش کنیم؟! کلمه کلیدی مهمه ولی تکرار کلمه کلیدی اهمیت خاصی نداره.
موضوعی که گوگل روش تاکید داره، استفاده طبیعی از کلمه کلیدی با در نظر گرفتن نیاز کاربره. که در مقالههای بعدی سعی میکنیم در موردش توضیح بیشتری بدیم.
این سایت 42 مقاله برتر در نتایج چند جستجو رو از نظر چگالی کلمه کلیدی بررسی کرده و به این نتیجه رسیده که میانگین چگالی کلمه کلیدی در این مقالات 0.25 درصد بوده. یعنی در هر ۱۰۰۰ کلمه، کلمه کلیدی ۲.۵ بار استفاده شده است. این آمار وقتی گوگل در هیچ کجای آموزشهایش به این موضوع اشاره نمی کند غیر قابل انتظار نبود.
متاسفانه نه این آمار و نه خود گوگل هم نمیتونن سئوکارهای ماشینی رو متقاعد کنن که تکرار کلمه کلیدی تاثیری در بهینه سازی مقاله نداره. شبانه روز در آزمون و خطاهاشون دنبال رمزگشایی از سیستم مخوف گوگل هستن. اعتماد ندارن، فکر میکنن گوگل هیچ وقت نمیاد روش موفقیت رو بهشون بگه. باید برن دنبال رمالها و فالگیرهای سئو تا از این رازها پرده برداری کنن.
تکرار کلمه کلیدی همه رو میرنجونه
ممکنه سئوکارهای ماشینی بگن:
«شاید سودی نداشته باشه تکرار کلمه کلیدی ولی ضرری هم نداره، البته اگه زیاد تکرار نکنیم. ( Keyword Stuffing نکنیم)»
تکرار کلمه کلیدی جلوی خلاقیت نویسنده رو میگیره و در نتیجه تجربه کاربری خواننده از متن کم میشه. وقتی خواننده از خوندن متن رضایت نداشته باشه، احتمالا متن ماشینی سئوکارهارو که بیشتر به کلمات تا محتوا توجه کرده رو با یه اسکرول میبنده و یه پیغام برای گوگل میفرسته: «متنی نبود که دنبالشم».
در متنی که کلمه کلیدی در اون تکرار میشه:
- حضور کلمه کلیدی برای کمک کردن به فهم مخاطب نیست: معمولا اگه جملهای که کلمه کلیدی در اون تکرار شده رو بخونین بود و نبود جمله فرقی نمیکنه. فقط برای خوشحال کردن موتورهای جستجو اونجا قرار داده شده. این یعنی حشو و دور کردن خواننده از اطلاعاتی که دوست داره سریع بهش برسه. هممون میدونیم اگه خواننده احساس کنه وقتش داره تلف میشه، دنبال جایگزین برای مقاله شما میگرده. چیزی هم که زیاده رقیب مثل شما.
- نویسنده نتونسته خلاق باشه: همیشه نویسنده وقتی در دل کاره، ایده هایی به ذهنش میرسه که فکر می کنه اگه بنویسه مقاله کامل تر میشه. بعضی وقتها نویسنده این پاراگراف های مفید رو فقط به خاطر اینکه چگالی کلمه کلیدی رو میارن پایین از خیرشون میگذره. نویسنده ترجیح میده رفت و برگشت کمتری با سئو کار ماشینی داشته باشه تا اینکه وارد یه جنگ بی انتها باشه. پس متنی که تحویل میده باب میل سئوکار ماشینیه تا خواننده.
هر وقت در تولید محتوا احساس کردین دارین خواننده رو فراموش میکنین، بدونین در مسیر درستی قرار ندارین.
2. استفاده دقیق از کلمه کلیدی
اگه تا حالا پیشمون شدین به کلمه کلیدی اصلی یه «ها» یا «ی» اضافه کنید یا دو قسمت کنید و وسطش یه «را» اضافه کنید، درگیر استفاده دقیق از کلمه کلیدی شدین.
همه کاربرها دقیقا یه کلمه خاص رو سرچ نمی کنن و ممکنه هم معنی ها یا ترکیب های مختلفی رو از کلمه استفاده کنن؛ درست همونطور که شما در نوشتن مجبور به این کار میشین.
وقتی متوجه شدیم که تکرار کلمه کلیدی اهمیتی نداره، پس استفاده دقیق هم از اون کلمه دیگه بیمعنی میشه.
وقتی از شر توهمات سئوکارهای ماشینی راحت میشین، دروازهای از آپشن های مختلف به روتون باز میشه. میتونید خلاقیت به خرج بدین و اطلاعات مشابه دیگهای که کاربرها دنباش هستن را با کلمات کلیدی مرتبط هدف قرار بدین.
استفاده از کلمات کلیدی مرتبط به کلمه کلیدی اصلی باعث میشه که علاوه بر کامل تر شدن مقاله، پیغام مرتبط بودن به کلمه کلیدی اصلی رو به گوگل برسونین. با این روش مسیر خلاقیت برای شما هموار میشه و میتونین مقالتون رو به شکوفایی برسونین.
3. استفاده از کلمه کلیدی در هدلاینهای متعدد
نوشتن زیر عنوان و عنوان یکی از ابزارهای اصلی نویسنده برای ترغیب کردن خواننده به خوندن پاراگراف و ارائه شمای کلی در ذهن خواننده سرسری خونه.
وقتی مجبور میشین در دل این هدلاین ها یا بهتر بگیم بهترین فرصت های متن (با فونت بزرگ) به طور غیر طبیعی کلمه کلیدی جا بدین، احتمالا دیر یا زود به تجربه کاربری صدمه میزنین.
وقتی از هدلاین استفاده کنین که قراره به موضوع جدیدی بپردازین یا به چند بخش از یه هدلاین اشاره کنین ( زیر عنوان).
هدلاینها استخون بندی مقاله شما هستن، خانه را از پایبست ویران نکنید.
4. تعداد کلمات مقاله
چه چیزی تعداد کلمات مقاله رو تعیین میکنه؟
اگه این سوال رو از سئوکارهای ماشینی بپرسیم، احتمالا میگن:
«هرچی بیشتر بهتر».
به جای اینکه برای همه مقالات یه نسخه بپیچیم بهتره جواب این سوال رو اینطوری بدیم:
«هر چقدر که کاربر نیاز داره تا در مورد موضوع سرچ شده اطلاعات کسب کنه.»
به عنوان مثال برای کاربر سوال پیش اومده که complement در گرامر انگلیسی چیست.
چند خط توضیح و مثال برای فهمیدن این موضوع برای کاربر کافیه. حالا شاید نیاز باشه کاربر چند چیز دیگه هم بلد باشه تا این موضوع رو بفهمه. خب میتونیم اوایل مقاله از کاربر بخواهیم اگه اطلاعات پایه نداره روی مقاله لینک شده کلیک کنه.
شاید انواع complement هم به این موضوع مرتبط باشه. خب میتونیم آخر مقاله به انواع complementها اشاره کنیم و برای کسب اطلاعات بیشتر به صفحههای جداگانه لینک بدیم.
اگه با هدف جامع و شامل شدن مقاله تمام این موارد رو به جای لینک دهی در یک مقاله جا بدیم ممکنه:
- کاربر به دلیل حجم بالای محتوا سریع جواب سوالش رو پیدا نکنه.
- سطح دانش مخاطبین از یه موضوع معمولا فرق داره. چون قراره مقاله برای همه مناسب باشه، بهتره کاربرهای تخصصی رو با گفتن بدیهیات نرنجونیم.
با دیدی منتقدانه به مقالات رقبای خودتون نگاه کنید. خودتون رو بذارین جای مخاطب. انگار قراره راجع به کلمه کلیدی سرچ شده یاد بگیرید. حالا ببینید کجاها اضافه گویی شده، کجاها اطلاعات کمی داده شده. سعی کنید این نقصها رو در مقاله خودتون برطرف کنید.
5. لینک سازی غیر مرتبط
فکر کنید رفتید مغازه کتاب فروشی و دنبال یه کتاب تاریخی هستید. این وسط فروشنده هی به شما کتاب داستان معرفی میکنه. بار اول خیلی محترمانه بهش میگید که علاقهای به کتاب داستان ندارید. ولی باز هم فروشنده پافشاری میکنه و میخواد کتاب داستان به شما بفروشه. خب عجیب نیست که اعصابتون از دست فروشنده سمج خورد بشه و مغازه رو ترک کنید. در مورد محتوا هم همینطوره.
سئوکارهای ماشینی بدون توجه به نیاز کاربر لینک سازی میکنن و به زور کلمات کلیدی که دوست دارن روش رتبه بگیرن رو در قسمتهای بیربط جا میدن. بدون توجه به اینکه وقتی یه لینک ارزش داره که کاربر روی لینکتون کلیک کنه. در غیر اینصورت فقط تجربه کاربری متن رو پایین میاره.
در قسمتهایی لینک سازی کنید که فکر میکنید لینک شما پیشنهادیه که کاربر نمیتونه ردش کنه. در غیر اینصورت در لینک دهی تجدید نظر کنید.
کاربرها به شما رتبه میدن نه گوگل!
فکر میکنم هر نویسنده محتوایی سر این دو راهی قرار گرفته که باب میل گوگل بنویسه یا کاربر. احساس کرده که نوشتن یه پاراگراف باعث تکرار میشه ولی از اون طرف دیده اگه ننویسه به تعداد کلمات مقاله نمیرسه یا یه سری از کلمات کلیدی داخل متن جا نمیشه.
نیازی نیست محتواتون هم باب میل گوگل باشه و هم کاربر. وقتی خود گوگل ارجحیت رو به کاربر میده پس عاقلانه تر اینجاست که کاربر رو در مرکز تصمیمات محتوایی خودمون قرار بدیم.
این به این معنی نیست که به کل گوگل رو فراموش کنیم، نه! یه مثال میزنم:
همه ما میدونیم که کلمه کلیدی که کاربر سرچ میکنه اگه داخل عنوان مقاله باشه، شانس بیشتری برای رتبه گرفتن داره. این به این معنی نیستش که گوگل یه گایدلاین داشته باشه و ببینه که شما کلمه کلیدی رو داخل عنوان آوردین و شما رو نسبت به بقیه که این کارو نکردن ترجیح بده.
قضیه از این قراره که وقتی کاربر یه کلمه کلیدی رو سرچ میکنه و به عناوین نگاه میکنه، بیشتر چشمش دنبال کلمه کلیدی بین عناوین میگرده و اونی رو انتخاب میکنه که کلمه کلیدی داخل عنوانش هستش. پس کاربرها با کلیک کردن روی یه عنوان و ترجیحشون به سایر عنوان ها اولین نشونه مثبت رو به موتورهای جستجو میدن که عنوان این مقاله در دید اول به کلمه کلیدی که من سرچ کردم مرتبطه. حالا اینکه بره داخل مقاله و چه اتفاقی برای کاربر بیفته، زود ترک کنه یا زیاد داخل صفحه بمونه و هزار تا اتفاق دیگه مراحل بعدیه که کاربر به گوگل میگه آیا این مقاله به درد بخور هست یا نه.
حالا ممکنه در یه حوزه خاص کاربراش علاقه ای به دیدن کلمه کلیدی در عنوان نباشن و روی مقالاتی کلیک کنن که کلمه کلیدی در تایتل نیست، در اینصورت استفاده از کلمه کلیدی داخل عنوان شاید اصلا فاکتور متمایز کننده شما با رقبا نباشه.
یه مثال دیگه میزنم.
شاید هممون شنیدم که کلمات کلیدی بهتره در هدلاین های داخل مقاله استفاده بشه. این هم به این معنا نیستش که گوگل اگه این کارو کنید شما رو در نتایج عاقبت به خیر کنه!
در وحله اول کاربر که متن رو باز میکنه، شروع میکنه به سرسری خوندن که بفهمه آیا اطلاعاتی که بهش نیاز داره داخل مقاله هست یا نه. حالا اگه کلمات کلیدی مرتبط در هدلاین ها باشن خب شانس شما بیشتره که یکی از هدلاین ها همونی باشه که کاربر دنبالشه و شروع کنه به خوندن مقاله. حالا اگه این محتوا و کلمه کلیدی یه جایی در بین انبوه دیگه ای از پاراگراف ها باشه، ممکنه کاربر نبینه و زود صفحه رو بننده و یه پوینت منفی از کاربر بگیرین.
پس بهتره قبل از تصمیمگیریهای محتوایی، به این فکر کنیم که این انتخاب چه سودی برای کاربر داره. اگه انتخاب شما برای کاربر سودمند بود یعنی اینکه در مسیر درستی قرار گرفتید.
خیلی از قوانین سئویی که در موردشون میخونیم، دلایل کاربر محور پشتشونه و بعضیها هم فقط افسانه هستن. بهتره گایدلاینهای سئویی رو یک بار دیگه با عینک نقد از دید علاقه مندی کاربر بازنگری کنیم.
محتوای مورد علاقه کاربران
اگه بخوایم برای جواب دادن به این سوال مثل خیلیا بریم بالای منبر، شاید بشه چند صد مقاله راجع بهش نوشت. ولی نیازی نیست لقمه رو بچرخونیم.
برای اینکه بفهمیم چه محتوایی مورد علاقه کاربره، بهتره خودمون رو بذاریم جای کاربر. بارها شده خودتون خواستید یه موضوع رو سرچ کنید و در موردش اطلاعات کسب کنید. چه وقتایی از سرچ کردن دست کشیدید و سایت دیگهای باز نکردید؟
وقتی به یه محتوای جامع رسیدید که به زبان قابل فهم در مورد موضوعی که میخواستید به شما آگاهی داد.
هر کاربر وقتی یه کلمه کلیدی رو سرچ میکنه، میخواد در راحت ترین صورت ممکن به جواب سوالش برسه. اگه بفهمید که هدف کاربر از سرچ کردن کلمه کلیدی چیه، می خواد در مورد چیا بدونه و چطور میتونید به ساده ترین شکل ممکن این اطلاعات رو بهش منتقل کنید، یعنی محتوای مناسب کاربر نوشتید.
معمولا بیشتر کاربرا وقتی وارد یه صفحه میشن اول یه نگاه اجمالی به محتوا و هدلاین ها میندازن. میخوان ببینن محتوای مقاله در مورد چیاست. اگه هدلاین ها به خوبی استخون بندی محتوایی رو نشون بدن و نکات کلیدی رو داشته باشن، احتمالا خواننده قانع میشه که متن شما رو بخونه.
بعضی از کاربرا از مقدمه شروع میکنن و میان جلو و بعضی دیگه هم فقط قسمتهایی که براشون جذابه رو می خونن. باید مقالهای که مینویسید هم قابلیت این رو داشته باشه که یه خط رو دنبال کنه و از ابتدا بشه با اون خط سیر جلو رفت، هم اینکه اگه از وسطش هم شروع کردی احساس نکنی کلی مطلب رو از دست دادی. میشه گفت هر قسمت باید از نظر معنایی روی پای خودش وایسه و همزمان هم به سایر قسمت ها مرتبط باشه.
علاوه بر این سعی کنید نکات کلیدی و مهم رو در ابتدای پاراگراف قرار بدید که اگه کسی خواست متن شمارو سرسری بخونه با خوندن جملات هر پاراگراف هم بتونه مقاله رو دنبال کنه.
این موارد فقط کلیات هستش و در مقاله های بعدی به صورت مفصل بهش می پردازیم.
چطور دنیای محتوا را نجات دهیم؟
حالا اومدیم و فهمیدیم اشتباه سئوکارهای ماشینی و چیپ چیه ولی خب گیر یکیشون افتادیم و حوصله جر و بحث هم نداریم. از طرفی هم می ترسیم که امنیت شغلیمون به خطر بیفته و تمام این موارد باعث بشه از تمرکزمون روی تولید محتوا منحرف شیم. آیا میشه باز هم دنیای محتوا رو نجات بدیم؟!
اول اینکه سعی کنید همیشه برای مطلبی که درسته بجنگید و اگه کاری هم بر خلاف میلتون انجام میدین حتما به طرف مقابل نظرتون رو بگید که موافق نیستید. اینکه شما به کاری که انجام میدید بی تفاوت باشید، بدترین اتفاقیه که میتونه برای تمام افراد درگیر پروژه بیفته.
مطمئنا افرادی در پروژه هستن که نگاه و تفکر منتقدانه دارن و منتظر شنیدن ایدههای جدی هستن. سعی کنید با دیتای موفق مقالات کاربر محور، روی گفته هاتون صحه بذارید.
حداقل میتونید وب سایت یا وبلاگ خودتون رو داشته باشید و با علاقه برای کاربر بنویسید و هم از پرسونال برندینگتون خوشحال بشید و هم نتایج مثبت رو به سایر افراد پروژه نشون بدین.
با محتوای با کیفیت دنیا جای بهتری برای مردمه!
اگه تجربه جالبی در کار با سئوکارهای ماشینی داشتید حتما برای ما و سایر خوانندههای این مقاله در کامنت بنویسید.